احترامي که ريشه‌اش ترس است...


 

نويسنده:دکتر محمدرضا خدايي روان‌پزشک عضو هيات علمي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي




 
احترام يک حس دروني است که معمولا به صورت خودآگاه و گاهي به‌طور ناخودآگاه، آن را به يک انسان، حيوان و يا حتي چيزي خارج از يک موجود ابراز مي‌داريم؛ به عنوان نمونه، احترام گذاشتن به يک ارزش يا اخلاق خاص، مانند احترامي که به ايثار آتش‌نشانان يا دلسوزي معلمان مي‌گذاريم و يا احترامي که براي فداکاري قايل هستيم.
بنابراين، اين حس احترام، حسي دروني است که هرگز نمي‌توان آن را به زور در فرد ايجاد کرد. آنچه مربوط به احساس دروني ما مي‌شود با توسل به زور ميسر نمي‌شود.اما بعضي‌ها خوشحال مي‌شوند وقتي کسي به آنها احترام مي‌گذارد، هرچند از روي ترس باشد و نه يک احترام واقعي. حتي مي‌بينيم اين افراد که گاهي از نقاط ضعف و توانايي‌هاي خوبي که لايق ارزش‌گذاري باشد برخوردار نيستند، به زير دستان خود و بچه‌هاي‌شان مي‌گويند تو بايد به من احترام بگذاري. براي افرادي که چنين تصوري دارند و گمان مي‌کنند احترام بالاخره احترام است و تفاوتي نمي‌کند از روي ترس باشد يا از اعماق وجود فرد، مي‌خواهم نکاتي را يادآور ‌شوم. همه ما قبول داريم که احترام گذاشتن به بزرگ‌ترها ارزش است و کوچک‌ترها بايد ياد بگيرند که به بزرگ‌ترها احترام بگذارند. پس خيلي خوب است که ما به عنوان بزرگ‌تر به آنها نشان بدهيم که شايسته احترام هستيم؛ يعني کاري کنيم که آنها با ديدن توانايي‌ها، ارزش‌ها و مهارت‌هايي که در گفتار و رفتار ما مي‌بينند با طيب خاطر به ما احترام بگذارند چون ما نمادي از خوبي، ايثار، صداقت، رفتارهاي انسان‌دوستانه و... هستيم. البته بعضي وقت‌ها بد نيست که بچه‌ها از والدين حساب ببرند اما اين حساب بردن بايد نه به خاطر ترس، بلکه با پشتوانه منطق و دليل باشد. شما در برخورد با دوست و همسايه و خانواده خود دروغ نمي‌گوييد و راست‌گويي و صداقت را هموار مدنظر قرار مي‌دهيد، به همين دليل فرزندتان به طور عملي مي‌آموزد که اگر مي‌گوييد به احترام من يا مادرت دروغ نگو يا رفتار درستي داشته باش اول از همه خودتان الگوي واقعي هستيد و منطق حکم مي‌کند، اطاعت کند.
در غير اين صورت، چون او شما را الگوي واقعي نمي‌بيند و فقط به خاطر ترس از شما به ظاهر احترام‌تان را حفظ مي‌کند، حس او دروني نيست، بلکه ناشي از مکانيسم‌هاي انطباقي ناپخته‌اي است که رفتار ترس را با نماي بيروني احترام به نمايش مي‌گذارد.
در احترام با پايه ترس، تملق‌گويي و چاپلوسي ديده مي‌شود. چنين بچه‌هايي که در خانواده مجبورند از روي ترس به بزرگ‌ترها احترام بگذارند، بله قربان گو، چاپلوس و دروغگو بار مي‌آيند. آنها اين حس دوگانه و خشم دروني که به دليل جبر حاکم (مجبورند احترام بگذارند) است با رفتارهاي ضد و نقيضي (جلوي روي شما احترام و پشت‌سرتان غيبت و مسخره کردن)‌نشان مي‌دهند. به همين دليل اغلب اين بچه‌ها با مشکلات فردي خانوادگي و اجتماعي مواجه مي‌شوند و پشت پرده چاپلوسي مخفي مي‌شوند و خشم خود را به شکل‌هاي مختلفي به بزرگ‌ترهاي خود بروز مي‌دهند. در چنين شرايطي، هر دو طرف حس خوشايندي ندارند و از ارتباطات با يکديگر لذت نمي‌برند.
منبع:www.salamat.com